حضرت زینب علیهاالسلام پس از شهادت برادرش امام حسن (ع) ده سال دیگر در مدینه زندگی کرد، دل او به داشتن برادرش سبط اصغر حسین (ع) خوش بود و دیدارش مایه آرامش و تسلی او می گشت، سال 60 معاویه قالب تهی کرد و یزید به جایش نشست. یزید به والی خود «عتبه» که در مدینه بود فرمان داد تا از امام حسین (ع) بیعت بگیرد. امام حسین (ع) به خوبی دریافت که در این تکلیف باید یکی از دو امر را انتخاب کند، یا بیعت با یزید فاسق فاجر، یا مقاتله و کشته شدن در مدینه و این دو هیچ یک به مصلحت اسلام و مسلمین نخواهد بود، ناچار تصمیم عزم داد که از مدینه بیرون رود، لذا حضرت با جماعتی از برادران و برادرزادگان و بنی اعمام و خواهر و فرزندان که از جمله آنان حضرت زینب و دو فرزندش بودند، خائفا یترقب از مدینه
به سوی مکه حرکت کرد (1) و سوم شعبان سال 60 وارد شهر مکه شدند و مدت چهارماه در آنجا بماندند. در این مدت از سوی مردم عراق از کوفه نامه های پیاپی می آمد و امام را به آمدن به کوفه دعوت می کردند تا با او بیعت کنند حضرت پسر عم خود مسلم بن عقیل را نیابة به جانب کوفه روانه کرد. امام حسین (ع) نیز خود و همراهان در 8 ذی حجه (60 هـ) از مکه به طرف کوفه حرکت نمودند، کاروان طی منازل می کرد و حضرت زینب شاهد وقایع بین راه بود از خبر قتل مسلم و هانی، و قیس بن مسهر، و پیوستن و گسستن و متفرق شدن جمعی از هواداران، و جلو گرفتن حر با هزار سوار، تا اینکه دوم محرم سال 61 به سرزمین کربلا فرود مد، روز سوم محرم عمر سعد به امر عبید زیاد با چهار هزار سوار به کربلا آمد، و بعد از آن پسر زیاد چند نوبت لشکر فرستاد؛ هزار سوار به فرماندهی عبدالله بن حصین تمیمی هزار سوار به فرماندهی شبث بن ربعی، هزار سوار به فرماندهی محمد بن الاشعث بن قیس الکندی (2) تا اینکه در ششم محرم، به روایتی بیست هزار و به روایت دیگر سی هزار در کربلا گرد آمد. روز هفتم محرم عمر سعد به فرمان عبید زیاد آب فرات را بر روی حسین (ع) و اهل بیت و اصحاب او بست و بی آبی و عطش اهل و عیال و اطفال تا عصر عاشورا قضیه ای رنج آور بوده است که مردان در نیمه شبها جسته و گریخته و گاهی با جنگ و گریز مختصر آبی بحرم می آورند و کفایت نمی کرد (3).
1) در امالی شیخ صدوق آمده است: «حسین (ع) شب به مسجد پیغمبر آمد تا با قبر آن حضرت وداع کند، چون به قبر رسید نوری از قبر درخشید و به جای خود برگشت. شب دوم برای وداع آمد و به نماز ایستاد و طول داد تا خواب او را درربود، پیغمبر به خوابش آمد و او را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و چشمش را بوسه داد و فرمود پدرم بقربانت گویا ترا بخون آغشته می بینم… در بهشت جائی داری که جز با شهادت بدان نرسی (و ان لک فی الجنة درجات لا تنالها الا بالشهادة(. حسین از خواب برخاست و نزد اهل بیت و اقربای خود آمد و خواب خود را به آنان گفت و با آنان وداع کرد آنگاه خواهران و دختران و برادزاده اش قاسم بن حسن را بر محملها نشاند و با بیست و یک تن از اصحاب و اهل بیت حرکت نمود که از آن جمله ابوبکر بن علی، محمد بن علی، عثمان بن علی، عباس بن علی، عبدالله بن مسلم بن عقیل، علی بن الحسین الاکبر، و علی بن الحسین الاصغر بودند«.
2) امالی شیخ صدوق.
3) استفاده از منتهی الآمال و کتب دیگر.