جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ارکان ایمان

زمان مطالعه: 9 دقیقه

[متن سخنرانی آیة الله آقای حاج شیخ مهدی نجفی که در حدود دهه ی چهل شمسی ایراد گردیده و از نوار، صدای ایشان پیاده شده است.]

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

والصلاة و السلام علی محمد و آله اجمعین

قال الله عزوجل فی کتابه الکریم (و من یتوکل علی الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدیرا) (1)

خداوند عزوجل در این آیه ی مبارکه وعده و نوید می دهد، بندگان خود را، به این که در دنیا از کارهای دنیا راحت باشند، آسوده باشند، متوجه آخرت باشند، اعتماد و توکل بر خداوند کنند تا قلب آن ها راحت باشد، وعده می فرماید که هر که توکل کند بر من، من کفایت می کنم کار او را و به نحو بسیار بهتر و بالاتر کار او را اصلاح می کنم.

این وعده ای که خداوند می فرماید عموم دارد، اختصاص به صنفی ندارد. در قرآن مجید وعده می فرماید بهشت را از برای أهل تقوی (والعاقبة للتقوی) (2) (تلک الجنة التی نورث من عبادنا من کان تقیا) (3) (ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا) (4) (إن للمتقین فی جنات و نهر) (5) و آیات دیگر، در این آیه می فرماید به درستی که أهل تقوی در باغ ها و نهرهای بهشت متنعمند، أما در این جا وعده کفایت امر را از برای متقین تخصیص نمی فرماید [بلکه] کلیة می فرماید: (و من یتوکل علی الله فهو حسبه) می فرماید: هر که توکل بر من کند، اعتماد بر من کند، کارش را اصلاح می کنم به طریق بهتر [و] بالاتر (إن الله بالغ أمره(.

این وعده ای که خداوند عزوجل از برای عموم بندگان می دهد، یکی از فوائد او این است که قلبش مطمئن شود، انسان راحت شود، از تزلزل خارج شود، این ها فکر می خواهد. حضرت امیر صلوات الله علیه فرمود- چنان چه مروی است- «لإیمان له أرکان أربعة: التوکل علی الله، و تفویض الأمر إلی الله، و الرضا بقضاء الله، والتسلیم لأمر الله تعالی» (6)

می فرماید: ایمان چهار رکن دارد که اگر این ارکان در بنده ای نباشد ایمانش صحیح نیست، ایمانش درست نیست توکل و تفویض، رضا و تسلیم. توکل بر خداوند عزوجل [ر] اول می فرماید اعتماد، پشت گرمی به عنایات خداوند در کارهایش. او باید به فکر این مقام را تحصیل کند. تمام این چهار مقام را: توکل، تفویض، رضا، تسلیم.

اول توکل است، وقتی توکل او کامل شد کارهایش را به خداوند عزوجل مفوض می کند، مفوض به او هست، ولی او وقتی که مفوض کرد به خداوند راحت می شود. دیگر رضا و تسلیم، وقتی کارهایش را به خداوند مفوض کرد و

اعتماد او بر لطف و عنایت خداوند بود تحصیل مرتبه ی رضا آسان است، که راضی شود به قضای خدا در هر چه دوست دارد و هر چه مکروه دارد و هم چنین تسلیم [شدن] از برای امر خدا [و] سرپیچی نکردن از قضای خداوند عزوجل.

توکل اول است، اول این چهار مقام است و به واسطه توکل ممکن است آن سه مقام را هم تحصیل کرد. باید که به فکر و اندیشه و تدبر تحصیل کند هر که ندارد، هم او در حال خودش فکر کند، وقتی که جنین بود، در رحم مادر بود، چگونه خداوند عزوجل دفع بلاها از او می نمود، جلب فوائد به او می داد، نقش و خطوط بر او ظاهر می شد، دست او از همه ی عالم کوتاه بود (همه ی عالم از او کوتاه بودند) این جنین در رحم مادر زانوها را بلند کرده [و] سر به زانو نهاده مثل آدمی که فکر کند کأنه با حضرت ذوالجلال به زبان حال عرض می کند:

بالاتر از آنی که بگویم چون کن

خواهی جگرم بسوز و خواهی خون کن

من صورتم و ز خود ندارم خبری

نقاش توئی عیب مرا بیرون کن

در آن جا ظاهر می شود چشم و گوش و بینی، أحشاء و أمعاء، دست و پا و أعضای او، قوای او، تمام آن ها را خداوند عطا می کند بی این که کسی دخیل باشد در آن ها. روزی او را مقدر می فرماید از خون حیض، چون با او این مناسب است در وقتی که در رحم مادر است [و] وقتی که بیرون می آید همان خون حیض که غذای او بود صورت دیگر پیدا می کند، معطر و شیرین می شود. دو پستان مادر یکی عوض آب است و یکی عوض نان. پیش از آن که به دنیا بیاید خداوند برای او مهیا کرده، مثل مسافری که در منزلی وارد شود؛ پیش از آن که وارد شود غذای او مهیاست، آب او مهیا است. حضرت امیر- علیه السلام- می فرماید: «ایها المخلوق السوی [والمنشأ المرعی… ثم اخرجت من مقرک إلی دار لم تشهدها، و لم تعرف سبل منافعها] فمن هداک لاجترار الغذاء من ثدی أمک و عرفک عند الحاجة مواضع طلبک و إرادتک؟» (7)

ای انسان چه کسی تو را یاد داد که غذا را، شیر را، از پستان مادرت بگیری،

بمکی؟ تو که عقل نداشتی، تو که معلم نداشتی، تو که تعلیم نگرفته بودی. این الهامات خداوندی است، این عنایات خداوند است. همین قسم حساب بکند از آن وقت تا حالا چقدر بلاها از او دور شده؟ چقدر مراحم خداوندی بر او شامل شده؟ هر چشمی که می بیند نعمتی است، هر گوشی که می شنود نعمتی است. هر نفسی که می آید نعمتی است، هر نفسی که بیرون می رود نعمتی است (و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها) (8) می فرماید خداوند عزوجل: اگر بخواهید نعمت های من را بشمارید نمی توانید؛ از بس که زیاد است، از حد إحصاء شما بیرون است (ما بکم من نعمة فمن الله) (9) در جای دیگر می فرماید: هر نعمتی که دارید از جانب من است. خدا شریک ندارد، وزیر ندارد، معین ندارد.

[به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را]

اگر نازی کند آنی فرو ریزند قالب ها

خدایا عظیم است ملکوت تو، شریف است جبروت تو، مقدس است ذات تو، و نهایتی نیست از برای صفات تو.

»عز سلطانک عزا لاحد له بأولیة و لا منتهی له بآخریة و استعلی ملکک علوا سقطت الأشیاء دون بلوغ آمده و لا یبلغ أدنی ما استأثرت به من ذلک أقصی نعت الناعتین ضلت فیک الصفات و تفسخت دونک النعوت و حارت فی کبریآئک لطائف الأوهام» (10)

ای نام تو سر دفتر مجموع ورقها

از حکم تو آمیخته شب ها به فلق ها

از حکم تو سرگشته کواکب به فلک ها

از مهر تو انگیخته أشجار ورق ها

خو کرده ز مهر تو روان ها به بدن ها

خون ریخته از قهر تو شب ها به شفق ها

از جود تو بر پا شده در چنبر عالم

أجرام سماوات طبق ها به طبق ها

نزدیکتر از من به منی واعجبا من

دورم ز تو زین روی قرینم به قلق ها

وقتی که فکر در نعمت های خداوند بر خودش، بر دیگران [نمود]:

ابر و باد و مه و خورشید فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

خداوند عزوجل می فرماید: من هر چه در زمین است برای شما ای بنی آدم خلق کردم (11) [پیوسته] فکر کند در این مقوله ها، در این چیزها، در نعمت های خداوند، در بلاهائی که از او دفع فرموده، طرح فرموده، آن وقت توکلش زیاد می شود، آن وقت ممکن است تحصیل مقام تفویض [نماید] که مرتبه دوم است و وقتی که فهمید، اعتمادش به خدا شد، وقتی پشت گرمی او به خدا شد گفت همین طور در این مدت [خداوند] کارهای مرا اصلاح کرده، روزی مرا داده، بلا [را] از من دفع کرده، بعد از این هم مرا رها نمی کند، مرا به خود واگذار نمی کند؛ آن وقت مقام تفویض آسان است تحصیلش، کارهای خود را به خدا واگذار می کند [و می گوید] هر چه خدا بخواهد برای من، من واگذارم [کارم را به او] کارم واگذار به خداست، هرچه برای من می خواهد من همان را می خواهم. چون که از امام محمد باقرـ علیه السلام- مروی است که فرمود: «ما ابالی أصبحت فقیرا أو مریضا أو غنیا، لأن الله یقول: لا أفعل بالمؤمن إلا ما هو خیر له» (12) فرمود: من باک ندارم که صبح کنم فقیر یا غنی، مریض یا صحیح، برای این که خداوند می فرماید: من با مؤمن نمی کنم مگر آنچه خیر او در اوست، هر چه کرد خیر است، هر چه از جانب خداوند به مؤمن رسید خیر او در اوست، پس تفویض که محکم شد، رضای به قضا هم حاصل می شود قهرا؛ رضای به قضاهای خداوند عزوجل در آن چه دوست دارد یا آن چه مکروه دارد. چه آن قضاهائی که موافق

میل او باشد، چه آن چه مخالف میل او باشد [آن وقت] به مقام رضا، ممکن است برسد که بالاترین مقامات است و این رضا مقول به تشکک است، یعنی درجاتی دارد و درجه ی آخر آن که [رسیدن به آن] ممکن نیست از برای مردمان عادی [بلکه] مختص به انبیاء- علیهم السلام- است، مختص به أئمه- علیهم السلام- است، چنانچه دارد که «حضرت امیرـ علیه السلام- فرمود: وقتی پیغمبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- به من وعده شهادت داد که من کشته می شوم در راه خدا، فرمود که یا علی آن وقت صبر تو چگونه است؟ وقتی این بلا بر تو نازل شد صبر تو چیست؟

حضرت امیر- علیه السلام- فرمود: من عرض کردم یا رسول الله این [جا] که موقع صبر نیست، این جا موقع شکر است، من باید به این بلا شکر کنم، بلائی نیست، این نعمت است، این مواطن از مواطن صبر نیست از مواطن شکر است» (13)

آن مقام که از برای مردمان عادی ممکن نیست، حالا همین اندازه که مکروه نداند قضای خدا را، بدش نیاید، [نگوید] چرا من ناخوش شدم؟ چرا من فقیر شدم؟ چرا آن ضرر به من خورد؟ چرا آن شد؟ کارهایش را وقتی تفویض کرد به خداوند عزوجل و رضا حاصل کرد، آسوده می شود. علاوه بر آن که- چنان چه در حدیث است- خداوند هر چه بر او فرستاد خیر او در آن است، صلاح او در آن است، مصلحت او در آن است. بله مقام أعلای رضا- که بالاترین مقامات است- مختص به پیغمبر- صلی الله علیه و آله و سلم- و آل پیغمبر- علیهم السلام- بود چنانچه حضرت سید الشهداء- علیه السلام- وقتی خواست از مکه حرکت کند به عراق برای شهادت، برای یاری دین خداوند عزوجل خطبه خواند [و فرمود:] «خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة و ما أولهنی إلی أسلافی اشتیاق یعقوب إلی یوسف و خیر لی مصرعا أنا لاقیه» (14)

می فرماید: ای اصحاب من بدانید که برای من از جانب خداوند عزوجل اختیار شده است مصرعی، محلی که در آن جا بخوانم، شهید شوم، کشته شوم «أنا لاقیه» من ملاقات خواهم کرد، من به آن جا خواهم رسید، من شربت شهادت خواهم نوشید؛ تا این که می فرماید: رضا الله رضانا أهل البیت، نصبر علی بلائه و یوفینا اجور الصابرین» (15)

می فرماید: رضای ما در رضای خداست، هر چه خدا راضی است از برای ما، ما همان را راضی هستیم «نصبر علی بلائه» صبر می کنیم بر بلای خدا و أجر صابرین را به ما مرحمت می فرماید.

در این حرکت سیدالشهداء از مکه به کربلا بنده چند [بیت] شعری به طریق عرفانی سالها پیش گفته بودم که به یادگار عرض می کنم:

شه کشور شهادت به هوای عشق بازی

چو شد از مدینه بیرون پی دفع ترک تازی

همه عاشقان صافی بر آن شه حجازی

ز حجاز گشت پنهان به عراق شد هویدا

ز صفای ذات پاکش شده عالمی محیر

ز خیال و قصد و عزمش شده قدسیان مفکر

ز جمال بی مثالش شده عالمی مسخر

دو هزار همچو یوسف، سه هزار چون زلیخا

بر کوفیان به حیرت که چه همت است و رفعت

جبروتیان به فکرت که چه صفوت است و خلت

متقربین ثانی همه غرق بحر حیرت

ز جلال آن همامی ز جمال آن دل آرا

همه سروران نامی بر آن شه گرامی

بر آن شه گرامی، همه سروران نامی

همه خسروان دنیا به برش چو یک غلامی

دو هزار همچو قیصر سه هزار همچو کسری

به چنان شکوه و رفعت، به چنین جلال و حشمت

که به سوی طور خلت، بدواند رخش همت

بگذشت قدر طورش ز جلال و جاه و رفعت

دو هزار بار برتر ز جلال طور سینا

که به نینوا درافکند بساط پادشاهی

به همان مکان برافراشت سرادقات شاهی

برسیدش این عنایات ز مصدر الهی

که خوش است و خیر مقدم، چه خوش آمدی نگارا

یک وقت هم، در صبح روز عاشورا دست به دعا برداشت دعا کرد «کم من کرب یضعف فیه الفؤاد، و تقل فیه الحیلة، و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدو أنزلته بک و شکوته الیک…» (16)

در شب عاشورا هم، این حزن و خوف و مصیبت، او را باز نداشت از توجه به سوی پروردگار و باز هم حسین و اصحاب او «لهم دوی کدوی النحل«، شب عاشورا [را] حسین علیه السلام و اصحابش به روز آوردند در حالی که صدای عبادت آن ها در خیمه ها مثل صدای زنبوران عسل شنیده می شد…

»یک وقت هم [در روزعاشورا] عمر سعد به غلام خود گفت: ای درید این علم را بیاور بالای سر من، علم را بالای سر آن خبیث گرفت و [او] دست کرد به تیر و کمان و یک تیر به سوی لشکرگاه سیدالشهداء- علیه السلام- انداخت [و] گفت: شهادت بدهید در نزد امیر که اول کس من بودم که تیر انداختم، و اول کس من بودم که جنگ کردم با حسین. وقتی تیر پسر سعد رها شد به سوی لشکرگاه حسین- علیه السلام- تیراندازان نیز تیرباران کردند» (17) در این تیرباران تمام

اصحاب حسین- علیه السلام- یا اکثر آن ها مجروح شدند، جراحت برداشتند.

اللهم إنی اسئلک بمحمد و أهل بیته…

اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، اللهم اغفر لنا، اللهم ارحمنا

اللهم إکف امور دیننا و دنیانا، اللهم…

اللهم اختم لنا بالخیر و صلی الله علی محمد و آله


1) سوره طلاق / 3- 2.

2) سوره طه / 132.

3) سوره مریم/ 63.

4) سورة مریم/ 72.

5) سوره قمر / 54.

6) معتبره ی سکونی: الکافی 2 / 47 حدیث 2.

7) نهج البلاغه / 72، خطبه 163.

8) سوره ابراهیم / 34 سوره نحل / 18.

9) سوره نحل / 53.

10) صحیفه ی سجادیه (ترجمه جواد فاضل) 295 دعای 32ـ مصباح المتهجد / 188- مفتاح الفلاح / 270ـ 269.

11) اشاره به حدیث مشهور و قدسی «خلقت الأشیاء لأجلک و خلقتک لأجلی» نـ. گ: علم الیقین (فیض کاشانی) 1 / 381ـ کلمات مکنونه (فیض کاشانی) / 127ـ الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة / 131.

12) کتاب التمحیص / 57، حدیث 114ـ بحارالأنوار 68 / 151، حدیث 52- ألف حدیث فی المؤمن / 171، حدیث 494.

13) المعجم الکبیر 11 / 295- بشارة المصطفی 343، حدیث 38- النور المبین / 396.

14) لهوف / 53، مثیر الأحزان / 21.

15) لهوف / 53، مثیر الاحزان / 21.

16) ارشاد شیخ مفید 2 / 96، بحارالأنوار 45 / 4، العوالم [الامام الحسین علیه السلام] / 248.

17) ارشاد شیخ مفید 2 / 101.