جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اربعین در کربلا (2)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

[این قسمت بنا به نظر سیدبن طاووس در لهوف آورده شده، عده ای از مورخین ورود اهل بیت علیهم‌السلام در روز اربعین به کربلا، هنگام بازگشت از شام به سمت مدینه، را قبول ندارند، جهت اطلاعات بیشتر به بخش پرسمان مراجعه کنید.]

اهل‌بیت علیهم‌السلام به سفر خود ادامه دادند، تا به عراق رسیدند، چون به این مکان رسیدند، از امیر کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد و او نیز آنان را به سوى کربلا حرکت داد، وقتی به کربلا رسیدند، جابر بن عبدالله انصارى را دیدند که با چندتن از بنى‌هاشم و خاندان پیامبر براى زیارت امام حسین علیه‌السلام آمده بودند، آنها همزمان باهم وارد کربلا شدند و به عزاداری پرداختند.

سیدبن طاووس در لهوف می‌گوید:

«فَوَافَوْا فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ تَلَاقَوْا بِالْبُکَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ وَ أَقَامُوا الْمَآتِمَ الْمُقْرِحَةَ لِلْأَکْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِمْ نِسَاءُ ذَلِکَ السَّوَادِ فَأَقَامُوا عَلَى ذَلِکَ أَیَّام؛ (1)

همگان در یک زمان به عزادارى و نوحه‌سرایى پرداختند و سوگوارى جگرسوزى بر پا نمودند و زنان آن آبادى نیز با ایشان به عزادارى پرداختند و چند روز در کربلا اقامت کردند.»

همچنین در عوالم و منتخب طریحى آمده:

«در آن روز جابر بن عبداللَّه انصارى و جماعتى از بنى‌هاشم به قصد زیارت قبر سیّد الشهدا علیه‌السلام وارد کربلا شدند و ورود آنها همزمان با ورود اهل‌بیت بود، به همین خاطر صدای ناله و زارى یک‌باره به آسمان برخاست، طوری که ساکنان مناطق اطراف، نیز با عجله خود را به آنجا رساندند، همراه اهل‌بیت علیهم‌السلام لباس عزا پوشیدند و به سوگواری پرداختند و پس از چند روز عزاداری، راهی مدینه شدند.» (2)

در بحر المصائب سیّدبن طاوس و بحار الانوار نیز آمده:

چون اهل‌بیت به حدود عراق عرب و دو راهی عراق و مدینه، رسیدند، زینب سلام‌الله‌علیها از ساربان سوال کرد: «راه راست به کجا و راه چپ به کجا مى‏رود؟»

گفتند: «این راه به کربلا و آن راه به مدینه.»

زینب سلام‌الله‌علیها چون نام کربلا را شنید، پرسید: «نعمان کجاست؟!»

گفتند: «نعمان بن بشیر در عقب کاروان است.»

فرمود: «لحظه‌‌ای درنگ کنید تا نعمان به ما بپیوندد.»

زینب سلام‌الله‌علیها به خواهرش امّ کلثوم فرمود:

«این مرد در حُسن سلوک و خدمت‌گزارى به ما کوتاهی نکرده، اگر چه حالا چیزى همراه نداریم، لکن در اولین فرصت، باید به او چیزی عطا کنیم و ضمناً خواهش کنیم که ما را از راه کربلا عبور دهد و از نگرانى برهاند.» (3)

امّ کلثوم عرض کرد: «نزد من قطعه‌ای زیور طلا هست.»

زینب سلام‌الله‌علیها طلا را گرفت و با دست‌بندش که باقى مانده بود و چیزهایی که از زنان دیگر گرفت، بسته‌ای فراهم کرد.

چون نعمان و همراهانش رسیدند، گفتند: «دختر پیغمبر، تو را مى‏خواند.»

با عجله خدمت زینب سلام‌الله‌علیها رسید و سلام کرد، آن حضرت نیز پاسخ داد و آن اشیاء را به او داد و فرمود:

«ای نعمان! خدا مى‏داند، که آنچه با ما بود، را به یغما بردند. این هدایا را از ما بپذیر و خواهش ما را به جا آور و بدان که پاداش این خدمت، تو در حقیقت در روز قیامت و با رسول مختار و حیدر کرار علیهما‌السلام است.» (4)

نعمان پس از شنیدن این سخنان، هدایا را پس داد و گفت:

«جان و مال و عیال نعمان فداى خاک راه اولاد رسول و فرزندان بتول باد! اگر چه ظاهراً مأمورِ یزید کافرم، ولی در باطن این خدمت را براى خشنودى رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به جا مى‏آورم، من حتی نمی‌توانم شکر این نعمت را به جا آورم که در این مدت، هر روز و شب در خدمت امام سجاد علیه‌السلام و خدمت‌گزاری به اهل بیت ایشان هستم، هردو چشمم کور، اگر به مال دنیا نظر داشته باشم.» (5)

اهل بیت عصمت نیز برایش دعاى خیر و از عملش اظهار خشنودى کردند، نعمان پرسید:

«این اظهار لطف و عنایت و توقف در این مکان ‏حکمتش چیست؟»

فرمودند: «ما را از کربلا عبور ده، تا حقّ زیارت و سوگوارى و تعزیت عزیزانمان را به جا آوریم و چند روز را در آن زمینِ محنت قرین بگذرانیم.» (6)

نعمان نیز گریست و دستور داد، به سوی کربلا حرکت کنند، چون نزدیک شدند، جابر بن عبداللَّه انصارى را دیدند که با گروهی برای زیارت و سوگوارى آمده بودند، اهل‌بیت چون به مقصد رسیدند، خود را از روی مرکب‏ها به زمین انداختند و هر کس قبری را در آغوش گرفت و با دیگر زائران و شیعیان به ناله و نوحه و سوگ‌وارى و زارى پرداختند و محشری به پا کردند، چند روز به این منوال گذشت. (6)

در کتاب حرقة الفؤاد، فاضل خراسانى مى‏گوید:

«چون اهل بیت علیهم‌السلام در روز بیستم صفر به زمین کربلا رسیدند، به یاد آن مصائبی که برایشان رخ داده بود، ناله وا غوثاه! وا مصیبتاه! وا قتلاه! وا ضیعتاه! وا حسیناه! زدند، بگریستند، طوری که نزدیک بود، از شدت ناله و گریه قالب تهی کنند.» (7)

همچنین آورده:

زینب سلام‌الله‌علیها فرمود:

«یَا أَخَاه! یَا أَخَاه! وَ یَا ابْنَ أُمَّاهْ وَ قُرَّةَ عَیْنَاهُ بِأَیِّ لِسَانٍ أَشْکُوا إِلَیْکَ مِنْ الْکُوفَةِ وَ الشَّامِ وَ إِیذَاءُ الْقَوْمِ اللِّئَامِ وَ مِن أَی الْمَصَائِبِ أشْرَح لَکَ مِنْ الضَّرْبِ وَ الشَّتْمِ اَوْ مِنْ شَمَاتَةِ أَهْلِ الشَّامِ؛ (7)

ای برادر! ای برادر! و ای پسر مادرم و نور چشمانش! با کدام زبانی به تو شکایت کنم از کوفه و شام و آزار قوم پست و از کدام سختی‌ها برایت شرح دهم از ضرب و شتم یا از سرزنش اهل شام؟!»

آن‏گاه از حکایات و مصیبت‌های خویش گفت و چون زن فرزند مرده ناله کرد و آن‏‌چنان گریست که اهل زمین و آسمان را به گریه انداخت. (7)

در روایات آمده:

زینب سلام‌الله‌علیها به اتفاق حضرت سجاد علیه‌السلام و جابر با ناله و فغان به سوی قبور شهدا رفتند و به نوحه، ناله و زارى پرداختند و از آن‏جا به سوی قبر منور حضرت ابوالفضل علیه‌السلام رفتند، و پرچم مصیبت و ماتم برافراشتند. زینب سلام‌الله‌علیها در زیارت آن قبور آن چنان ناله و زاری کرد تا بی‌هوش گشت. (8)

در مهیج و مخزن الاحزان آمده:

زینب سلام‌الله‌علیها به قبر برادر رسید، گریبان چاک کرد و فرمود:

«وَا أَخِی! وَا حُسَیْنَاهْ! وَا حَبِیبَ رَسُولِ اللَّهِ! یَا ابْنَ مَکَّةَ وَ مِنًى! یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ! یَا ابْنَ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى!»

على بن الحسین علیه‌السلام که همراه اهل بیت علیهم‌السلام به کربلا آمده بود، اهل‌بیت را به صبر و شکیبایى دعوت می‌کرد، به عمه‌اش زینب سلام‌الله‌علیها فرمود:

«اى عمه گرامى! تو دختر فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها و لنگر سفینه صبر و شکیبایى و غواص دریاى تسلیم و توکلى، این ناآرامى چیست؟ آیا نگران نیستى که این زنان و اطفال، هلاک شوند؟ آماده سفر باش.» (9)

زینب سلام‌الله‌علیها عرض کرد:

«یَا عَلِیُّ وَ یَا قُرَّةُ عَیْنِی! دَعْنِی أُقِیمَ عِنْدَ أَخِی حَتَّى یَوْمِ وَعْدِی لِأَنِّی کَیْفَ أَلْقَى أَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ أَرَى الدُّورِ الْخَالِیَة؛ (10)

ای علی و ای نور چشمم! رهایم کن بمانم نزد برادرم تا روز موعودم. من چگونه اهل مدینه را ملاقات کنم و خانه‌ها را خالی ببینم.»

آن‏گاه ناله برآورد که: «وا أخاه! وا حسیناه!»

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

«اى عمه! آنچه می‌گویى، درست است، بى‌پدر و بى‌برادر و عباس و قاسم چگونه برویم و منزل بدون ‏صاحب آنها چگونه ببینیم؟ اما آنچه رضاى خدا و اوامر جدّم خاتم الانبیاست، باید قبول کرد.»

خاندان داغ‌دیده رسالت پس از ورود به کربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند، پس از سه روز نعمان بن بشیر خدمت امام سجاد علیه‌السلام رسید و عرض کرد:

«یَا سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَطْفَالُ وَ النِّسَاءَ لَوْ کَانُوا بِهَذَا الْمِنْوَالِ لَهَلَکُوا؛ (11)

اى آقاى من! اگر این اطفال و زنان به این حال سوگوارى و زارى و اضطراب و بى‏قرارى بگذرانند، بى‏گمان هلاک یابند.»

لذا امام اجازه حرکت داد، نعمان نیز اسباب سفر را حاضر کرد.

در روایات آمده:

پس از چند روز که اهل بیت در کربلا به عزاداری پرداختند، زینب سلام‌الله‌علیها به برادرزاده‌اش علی بن الحسین فرمود:

«خَلُّونِی حَتَّى أُجَاوِرَ قَبْرِ أَخِی الْحُسَیْنِ إِلَى أَنْ أَمُوت؛ (12)

مرا بگذارید تا مادام العمر در مجاورت قبر برادرم حسین علیه‌السلام بمانم.»

حضرت سجاد علیه‌السلام نیز فرمود:

«لَوْلَا الْوَصِیَّةُ وَ إِمَامَةُ الْأُمَّةِ لَکُنْتُ مُتَمَنِّیًا لِذَلِک؛ (12)

اگر وصیت پدرم، بازگشت به مدینه و امر امامت امّت نبود، من نیز همین آرزو را داشتم!»

در کتاب ابى‌مخنف آمده:

چون زنان اهل‌بیت به دستور امام در محمل‌ها نشستند و حرکت کردند، همین که قبور شهدا از نظر آنان ناپدید شد، یک‌باره صدای ناله و شیون آنان زمین و زمان را بى‏قرار ساخت، چرا که هر یک به زبانی نوحه‏سرایى کردند. (11)

اهل بیت علیهم‌السلام منزل به منزل سفر کردند و در هر منزلى از مراسم سوگوارى و عزاداری خوددارى نکردند و هرچه به مدینه طیبه نزدیک‏تر شدند، سوز و گدازشان بیشتر می‌شد، آنها در هر منزلى شعرها خواندند و هریک به نوایى ناله کردند و به یاد شهدای خود اشک‏ها ریختند.

زینب سلام‌الله‌علیها نیز در هر منزل، مصائب روز عاشورا و نوائب جناب خامس آل عبا را یادآوری کرد، تا به مدینه رسیدند. (13)


1) لهوف، ترجمه فهرى، ص 196.

2) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 220.

3) ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج 3، ص 199.

4) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 224.

5) ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج 3، ص200.

6) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 224.

7) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 225.

8) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 226.

9) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 231؛ ناسخ التواریخ(طرازالمذهب)، سپهر، ج 18، ص537.

10) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 232؛ ناسخ التواریخ(طرازالمذهب)، سپهر، ج 18،ص537.

11) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 232.

12) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 223.

13) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 233.