زمان مطالعه: < 1 دقیقه
از فراقت همچو نى در آه و افغانم هنوز
پاى تا سر از غمت، چون شمع سوزانم هنوز
تا به خاک و خون بدیدم جسم عریان تو را
اشک غم از دیده مىریزد به دامانم هنوز
لب نهادم آن زمان بر حنجر گلگون تو
بهر آن بُبریده حنجر، دیده گریانم هنوز
قتلگاه و حنجر عطشان و تیغ خونفشان
منظر آن هر سه باشد پیش چشمانم هنوز
بعد قتلت، خیمهها را خصم آتش زد به کین
خستهدل از کینه بیداد عدوانم هنوز
چون شنیدم صوت قرآن تو را بر نوک نى
منقلب زان صوت روحافزاى قرآنم هنوز
پرپر از باد خزان شد چون گلت در شام غم
بلبلآسا از غمش محزون و نالانم هنوز
گفت عنقا زین مصیبت اى شهید راه حق
بىامان در ماتمت سوزد دل و جانم هنوز
عباس عنقا تهرانی
***