واژه ی ادب در جوامع روائی شیعه و سنّی، فراوان به کار رفته است و در برخی موارد به اصول رفتاری و بعضاً به اصول اخلاقی اشاره دارد. دهخدا در تعریف ادب میگوید: «ادب عبارت است از هر ریاضت ستوده که به واسطه ی آن انسان به فضیلتی آراسته میگردد» (1) و علامه طباطبائی (ره) معتقد است:«ادب، ظرافت در عمل است.» (2) بنابراین عمل انسان وقتی ظریف و زیبا جلوه می کند که اولاً از نظر شرع مقدّس اسلام منع نشده باشد، ثانیاً با اختیار انجام گیرد.
ادب نیکوترین همنشین و پشتیبان برای انسان و بهترین میراث اوست. بر این اساس تعبیر ادب به خوی بهتر، منظور همان عملی است که باعث ملکه شدن خُلق و خوی نیکو می گردد.
جایگاه ادب در بیان نورانی مولا علی علیهالسلام چنین است:
«کُلُّ شَیْءٍ یَحْتَاجُ إِلَى الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ یَحْتَاجُ إِلَى الْأَدَبِ؛ (3)
هر چیزی محتاج عقل است و عقل محتاج ادب است.»
از این روایت نورانی حضرت امیر علیهالسلام استفاده میشود که امور عقلی در بروز و ظهور خود محتاج ظرفی است که به آن ادب گفته میشود.
برترین معیار عقلگرایى در زندگى، ادب و ادبآموزى است. کیمیایى که تیرگىها و تاریکىهاى قلب را مىزداید و نور و روشنایى در رواق وجود انسان مىافزاید به گونهاى که بهاى بىنظیر آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخیص خواهد بود.
بنابراین قدر، منزلت و ارزش وجودی هر انسانی به میزان رعایت ادب در رفتار و عمل اوست. هرچه در برخوردهای اجتماعی، خانوادگی خود، نسبت به هم نوعان، مؤدبانهتر و با ظرافت بیشتر رفتار کند، قدر و منزلتش بالاتر خواهد رفت و متقابلاً هرچه از میزان رعایت ادب بکاهد، از قدر و منزلتش کاسته میشود.
زینب کبرى سلاماللهعلیها شخصیت شایستهاى بود که درس ادب را در مکتب امامت آموخت و سیره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذیرفت او که در گفتار و رفتار، صمیمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونهاى که زنان بسیارى در نخستین برخورد، شیفته شیوه و مجذوب اخلاق روحپرور او مىشدند.
در حادثه عاشورا در برابر آن مصائب و داغ ها و حوادث، هرگز از مسیر ادب و عبودیّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هیچگاه کلمهاى حاکى از دلتنگى، نارضایتى، اعتراض، شکایت و تنگنظرى بر لب نراندو هرچه گفت طبق رضایت خداوند متعال و مقدرات او بود، بلکه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زیاد، فرمود:
«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا؛ (4)
جز زیبایى ندیدم.»
این کلام در نظر اهل آن، از بالاترین مراتب توحید، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبودیت، حکایت دارد و کمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مىدهد.
1) لغتنامه، دهخدا.
2) ترجمه تفسیر المیزان، ج6 ، ص 366.
3) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تمیمی آمدی، ص 248.
4) لهوف، ترجمه فهرى، ص 160.