جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ادامه مطلب راجع به اربعین

زمان مطالعه: 4 دقیقه

باز گردیم به ادامه ی مطلب:

»طراز مذهب«: مکشوف باد که عبارات ارباب مقاتل در بیان آوردن حرم و سبایا را به مجلس یزید و آنچه از آن پس مشهود گردید در نهایت خلط و عدم انتظام است، و از این است که آنان را در کتب اخبار تتبعی به کمال نیست، مجاری اوقات ایشان را که در مجالس عدیده روی داده در یک مجلس انگارند.

»مؤلف«: از لابلای تواریخ و مقاتل دانسته می شود که اوائل ورود اهل بیت به شام دستگاه خلافت سعی بر این داشت که تبلیغ کند این اسیران، حرم یک خارجی است که بر خلیفه ی مسلمین خروج کرده است و نگهبانان می گماشتند تا حد امکان مردم با اسیران تماس نداشته باشند و افشا نشود که اینان خاندان پیامبرند، و شاید یکی از انگیزه های تصمیم یزید برای از بین بردن دست جمعی آنان همین مکتوم نماندن و برملا شدن کار فجیع او بوده است، ولی در مدت توقف به تدریج بعض مردان و زنان شامی کنجکاو شده دانستند که دستگاه خلافت خلاف واقع را تبلیغ کرده است و با افشاگریهای حضرت سجاد و حضرت زینب و دیگر اسیران حقیقت امر برملا شد و یزید مورد طعن و نکوهش مردم قرار گرفت و روز بروز تنفر مردم از او زیاده می گشت یزید از شورش داخل و خارج بیمناک شد، لذا جز توسل به عذر و محبت به مظلومان اسیر راهی ندید و او گناه فاجعه کربلا را به گردن پسر مرجانه عبید زیاد می انداخت، و نسبت به امام سجاد و اسیران اظهار محبت می نمود. یزید به ملاحظه ی اوضاع سیاسی مدینه نمی خواست اهل بیت را به مدینه بفرستد، ولی به واسطه ی فشار افکار عمومی تسیلم این امر شد. این تغییر روش و بر سر رفق و مدارا و محبت آمدن یزید، در اواخر دوران اسارت اهل بیت بوده است.

»طراز مذهب«: «گاهی که بزرگان مدینه نزد یزید شدند و باز آمدند از فسق او باز گفتند

هیچ از اهل بیت سخن در دهان نداشتند، چون اهل بیت نزد یزید بودند از آن براندیشیدند که اگر آغاز طغیان نمایند شاید به ایشان گزندی رسد، چنانکه یزید نیز اینحال را می دانست و به این سبب مدتی ایشان را در شام بداشت… چون اهل بیت وارد مدینه شدند مردم مطمئن شدند و بدانستند اگر آغاز طغیان کنند آسیبی به ایشان نمی رسد، سر به طغیان برآوردند«.

»امام حسین و ایران«: «آن کس که رهبری شورشیان مدینه را داشت به اسم فضل بن عباس ربیعه خوانده می شد و او روزی که زینب در مجلس یزید نطق می کرد حضور داشت«.

»منتهی الآمال«: آنچه از مقاتل و حکایات در رفتار یزید با اهل بیت ظاهر می شود آن است که یزید از انگیزش فتنه بیمناک شد، از بدرفتاری و اهانت نسبت به اهل بیت خوی بگردایند و فی الجمله به طریق رفق و مدارا با اهل بیت رفتار می کرد و حارسان و نگاهبانان را از مراقبت اهل بیت برداشت و ایشان را در حرکت و سکون به اختیار خود گذاشت و گاهگاهی حضرت سجاد را در مجلس خویش می طلبید و قتل امام حسین (ع) را به ابن زیاد نسبت می داد و او را بر اینکار لعنت می کرد و اظهار ندامت می نمود، و اینهمه به جهت جلب قلوب عامه و حفظ ملک و سلطنت بود نه اینکه در واقع پشیمان شده باشد.

»عظمت حسین«: دکتر طه حسین در کتاب «علی وبنوه» می نویسد: راویان می نویسند که یزید از کشتن حسین با آن وضع خود را بری می دانست و این گناه را از پسر مرجانه می دانست ولی چنانکه می دانیم او را سرزنش نکرد و کیفر نداد و از کار بر کنار ننمود بلکه او را برتری داد و خرسند نمود، پیش از او پدرش معاویه نیز حجر بن عدی را کشت و گناه آن را به گردن زیاد انداخت.

»منتهی الآمال«: چون مردم شام بر قتل حضرت سیدالشهداء (ع) و مظلومیت اهل یبت او و ظلم یزید مطلع شدند

و مصائب اهل بیت پیغمبر را بدانستند، آثار کراهت از سیمای ایشان ظاهر گردید، یزید این معنی را تفرس کرد و پیوسته می خواست که ذمت خود را از قتل حسین بری دارد و این کار را به گردن پسر مرجانه بگذارد، با اهل بیت نیز بنای رفق و مدارا نهاد و در پی آن برآمد که التیام جراحات ایشان را تدبیر کند. لاجرم روزی روی به حضرت سجاد علیه السلام کرد و گفت حاجات خود را مکشوف دار که سه حاجت شما برآورده می شود…..

»مؤلف«: مردم مدینه از وقتی که از واقعه کربلا آگاه شدند تا ایامی که اهل بیت را در اسارت یزید در شام بودند، نگران سرنوشت آنان بودند و در اندوه و ناراحتی بسر می بردند. بنی هاشم و دوستداران و فرزندان صحابی می خواستند هم از حال اسیران خاندان رسالت آگاهی یابند و هم از جریانات و اوضاع سیاسی اطلاعاتی را به دست آورند بدین منظور دسته هائی از مدینه به سوی شام و کوفه روانه می شدند. آمدن جماعتی از بنی هاشم و جابر بن عبدالله انصاری در سال 62 علاوه بر زیارت برهمین اساس بوده است که در کربلا با ورود اهل بیت که از شام می آمدند تقارن پیدا کرده است.

»طراز مذهب«: «اعثم کوفی گوید: علی بن الحسین (ع) با خواهران و عمات و سایر اقربا متوجه مدینه گشت در بیستم صفر سر مبارک امام حسین و رؤس سایر شهدا را به ابدان ایشان ملحق کرد و از آنجا روی به مدینه نهاد. ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه گفته است در بیستم صفر آن سر مطهر به جسد منور ملحق گردید«.

»نفس المهموم«: ابن شهر آشوب گفت: سید مرتضی در بعض مسائل خویش گفته است سر مطهر حسین علیه السلام را از شام به کربلا باز گردانیدند و به بدن ملحق کردند، و شیخ طوسی فرماید زیارت اربعین به همین علت باید کرد.

حبیب السیر نقل کرده که یزید سرهای شهدا را به جناب علی بن الحسین تسلیم و آن حضرت سرها را روز بیستم صفر به ابدان طاهره بازگردانید آنگاه به مدینه طیبه توجه فرمود و گوید صحیحترین روایات در مدفنه سر مبارک این است.