امام حسین (علیه السلام) می دید اسلامی که دین رحمت و هدایت است، موجب تخدیر افکار مردم شده است و همانند آلتی در دست مفسده جویان زمان در جهت تأمین مقاصد پلیدشان بکار گرفته می شد و اگر در زمان برادرش مردم از لحاظ قدرت و بیان خلع سلاح شده بودند لکن در دل منکر را انکار
می نمودند، اما اکنون به حالتی افتادند که نه تنها قادر به جهاد با دست و زبان نیستند بلکه در دل نیز انکار منکر نمی کنند.
اصل امر به معروف و نهی از منکر در صورتی می تواند سلاح مبارزه باشد که روح شهامت و شجاعت و شور مبارزه و تعهد به زندگی خداپسندانه در مردم وجودداشته باشد، هنگامی که مردم به سلاح امر به معروف و نهی از منکر مسلح نباشند و حتی در دل کینه و نفرت ظلم و فساد را نپرورانند، یک چنین مردمی صددرصد مرده اند و ضد ارزش ها به جای ارزشها و رذایل به جای فضایل اخلاقی در جامعه حکومت می کنند، حضرت علی (علیه السلام) در بیان گهربارش به این حقیقت اشاره فرمودند:
اول چیزی که از آن مغلوب می گردید و شکست می خورید جهاد با دستهاتان است، پس از آن جهاد با زبانهاتان می باشد، پس از آن جهاد با دلهاتان است. پس کسی که به دل کار شایسته را نشناخت و ناشایسته را انکار ننموده، وارونه گشته و سرش پایین و پایش بالا خواهد شد. (1)
بنابراین اولین نشانه ی شکست انسان این است که با دستان خود جهاد نکند و با کفار و مشرکین نجنگد و با ظالمان و منافقان و همه ی کسانی که به نحوی فساد می کنند پیکار ننماید. دومین علامت شکست و تنزل این است که یک مسلمان، زشتیها و مفاسد را در جامعه خود ببیند و دم فروبسته و زبان به اعتراض نگشاید. و بالاخره سومین نشانه ی شکست این است که انسان انکار منکر را در دل نکند، ممکن است جهاد با زبان و دستان مشکلات و زحمات را در پی داشته باشد ولی همه توانایی جهاد به
دل را دارند، هر چند نتوانند آن را آشکار سازند. هر گاه انسان ها این مرحله از جهاد را هم از دست بدهند در حقیقت مرده های متحرک هستند و این امر نشان سقوط نهایی یک جامعه در حضیض ذلت و منجلاب گمراهی است.
به تعبیر حضرت علی (علیه السلام) یک چنین جامعه مردمی معکوس و وارونه دارد، که به جای پا روی سر راه می روند، یعنی فسق و فجور و نفاق و تزویر و ریا و ظلم و به طور کلی تمام منکرات، جایگزین خیر و صلاح و صداقت و عدالت و تقوی و هر چه معروف است می گردد. در چنین شرایطی است که زورمندان و پول پرستان جولان می گیرند و با خیالی آسوده هر چه شرارت و خباثت در باطن دارند آشکار ساخته و چون گرگی گرسنه خوردن مردم را غنیمت می شمارند.
حضرت علی (علیه السلام) در سخنی دیگر به همین معنا اشاره فرمودند:
از ایشان در انکار منکر و جلوگیری از انجام کارهای زشت کسی که به دست و زبان و دل منکر را انکار می کند، پس او خوهای نیک را تمام نموده است و از آنها یکی به زبان و دل خویش منکر را انکار می نماید ولی با دست ترک می کند (عملا اقدامی نمی کند) او به دو خصلت خیر چنگ زده و یکی را تباه ساخته است. و از آنان کسی است که به دل خویش انکار می کند نه به دست و زبانش او دو خصلت را تباه نموده که شریفترین سه خصلت می باشد و به یک خصلت که همان انکار به دل می باشد چنگ زده است. و از ایشان کسی که منکر را به زبان و دل و دستش انکار نمی کند پس او مرده ای شبیه زندگان است. همه ی اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در پیش امر
به معروف و نهی از منکر مانند آب دهان انداختن در دریای پهناور می باشد. امر به معروف و نهی از منکر اجل را نزدیک نمی کند و روزی را کم نمی گرداند و نیکوترین امر به معروف و نهی از منکر گفتن یک سخن حق و درست در نزد پادشاه ستمگر می باشد. (2)
به طوری که ملاحظه می شود امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آنهایی که انکار بدل و زبان و دست را نکنند، مرده ای می پندارد که می جنبد و در اهمیت امر به معروف و نهی از منکر فرمودند، تمام اعمال خیر و حتی جهاد در راه خدا در مقابل آن همانند آب دهان انداختن در دریای پهناور است. اینکه امام (علیه السلام) تا این اندازه امر به معروف و نهی از منکر را مهم تلقی می کنند، بدان جهت است که، قوام یک جامعه به امر به معروف و نهی از منکر بستگی دارد، تا مردم این سلاح را در دست نداشته باشند، نماز و روزه و سایر فرایض بی نتیجه و بی اثر خواهد بود، زیرا دشمن از انسانهای بی روح و مرده باکی بخود راه نداده و در کمال قدرت دست به هر مفسده ای می زند و اعتقادات و فرهنگ مردم را به گونه ای محتوا می دهد که ضرری را متوجه او نکند.
بنابراین نشانه ی رشد و بالندگی و حیات یک جامعه به امر به معروف و نهی از منکر بستگی دارد و آثار عملی این اصل مهم نفرت و انزجار عموم مردم از ظلم و فساد موجود در اجتماع است و عالیترین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر، در مقابل ظالم خودسر ایستادن و از گفتن سخن حق پروا داشتن است.
بر این اساس امام حسین (علیه السلام) در عصری زندگی می کرد که فساد و تباهی در جامعه به اوج خود رسیده بود و نه تنها از مردان آزاده و عدالتخواه اثری نبود بلکه ستمگران به میل خود دست به هر نوع جنایتی می زدند و مردم نیز تسلیم بی چون و چرای آنان بودند و مردم و بعضی حتی در دل هم انکار منکر نمی کردند و از ظلم و فسادی که تا اعماق جان آنها نفوذ کرده، تنفر و بی زاری نمی جستند. بدیهی است هر چه شهامت و شجاعت و توان ستیز انسان علیه ظالم ضعیف شود، متقابلا ظالم بیدادگر قوت پیدا می کند و اگر ذره ای از شهامت و غیرت و مردانگی در انسانها باقی نگذارد، آنگاه در کمال بی شرمی و وقاحت هر نوع ظلم و تجاوزی را در حق مردم روا می دارد.
امام حسین (علیه السلام) در عصری زندگی می کرد که ظالمان قداره بند یک جو غیرت و جسارت را هم در مردم باقی نگذاشتند و اجتماع را به جهتی سوق دادند که بی تفاوتی در مقابل دین و سرنوشت جامعه جزو شعائر مردم شده بود. مشاهده ی چنین وضعیتی برای امام حسین)علیه السلام) بسیار دردآور و شکننده بود، لذا حضرت تصمیم گرفت مردم را از ضعف و زبونی و مسلکی به مراتب بدتر از بردگی نجات دهد و حس مسئولیت و توان مبارزه علیه ظلم را در آنها تقویت کند و اسلام ناب و خالص را به متن زندگی مردم بازگرداند. برای تحقق این امر مهم قطع ریشه ی همه ی مفاسد و بدبختیها یعنی یزید ام الفساد را ضروری می دانست و این کار عملا میسر نمی شد مگر اینکه مردم به سلاح امر به معروف و نهی از منکر می شدند. امام تحقیقا رمز پیروزی و سربلندی جامعه را در همین اصل مهم می جست و بر این عقیده بود که اگر مردم معروف را دوست داشته و از منکر بیزاری جویند، هرگز در مقابل ستمگران سکوت را روا نداشته و به آنان مجال فتنه انگیزی و
جنایت را نخواهند داد مع ذالک ملاحظه می شود که امام حسین (علیه السلام) احیای این اصل را هدف اساسی حرکت و قیام خود معرفی می کند. و در وصیت نامه ای که قبل از خروج خود از مدینه به محمد حنفیه می نویسد با صراحت هدف خود را امر به معروف و نهی از منکر عنوان می نماید.
بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما وصی به الحسین بن علی بن ابیطالب الی اخیه محمد المعروف بالحنفیه، ان الحسین شهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله، جاء بالحق من عند الحق و ان الجنه و النار حق، و ان الساعه آتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور، و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی (صلی الله علیه و آله و سلم) اریدان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابیطالب، فمن قبلنی به قبول الحق، فالله اولی الحق و من رد علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیر الحاکمین و هذه وصیتی یا اخی الیک و ما توفیقی الا بالله علیه، توکلت و الیه انیب. (3)
به نام خداوند بخشنده ی مهربان، این وصیتی است که حسین بن علی به برادر خود محمد حنفیه می کند: حسین (علیه السلام) به وحدانیت خداوند شهادت می دهد و نیز شهادت می دهد که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم(بنده ی او و پیامبر اوست، اعتراف می کنم که بهشت و دوزخ حق است و خداوند در روز رستاخیز همه را زنده می کند. من خروج نکردم برای راحت طلبی و لذت جویی و نه از روی ستم و نه به جهت
فساد کردن، بلکه مقصودم اصلاح امت جدم و نجات دادن اجتماع از انحراف و گمراهی است، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و سیاستم مانند جدم و پدرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) باشد. هر کس مرا با این هدف حق بپذیرد، به شهادت خود رسیده و آنکس که مرا رد کند، من بر مشکلات تحمل دارم تا وقتی که خداوند بین من و قوم من بحق حکم نماید و او بهترین حکم کنندگان است و این وصیت من می باشد به برادرم و موفقیت من با نیروی خدا است و بر او اعتماد کردم و به سوی او انابه می کنم.
امام حسین (علیه السلام) بعد از آنکه تصمیم خود را برای خروج از مدینه گرفت به کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می رفت و در آن شب ضمن مناجاتهایی که با خداوند متعال داشت چنین فرمود:
پروردگارا! این قبر پیامبر تو است و من فرزند دختر پیامبر تو هستم و برای من وضعیتی پیش آمد که تو خود می دانی، پروردگارا! تو می دانی من امر به معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم و من از تو مسألت دارم و تو را بحق این قبر و کسی که در آن جای گرفته سوگند می دهم که راهی بمن بنمایی که در آن رضای تو و رضای پیامبر تو است. (4)
در اینجا امام حسین (علیه السلام) کنار مرقد مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم(ضمن اینکه از خدا راهنمایی و هدایت می طلبید، هدف اصلی خویش را امر به معروف و نهی از منکر بیان می فرمود و هیچ منکری را بدتر از یزید نمی داند که سرچشمه ی همه ی مفاسد بود که با کشتن یا بیعت گرفتن از سیدالشهداء می خواست هستی اسلام و قرآن را به سقوط حتمی بکشاند.
امام حسین (علیه السلام) که حجت حق در زمین و چراغ هدایت مردم بود، از این اوضاع خطرناک سخت ناراحت گشته و برای نجات اسلام و امت اسلامی از خدا طلب مساعدت و یاری می نمود.
از آنجا که امام حسین (علیه السلام) کاملا به درد مردم آشنا بوده و از طرفی ریشه مرض را نیز خوب می شناخت برای علاج آن از خداوند متعال کمک می خواست. لذا خدای متعال این گونه راه نجات اسلام و قرآن و جامعه ی اسلامی را بوسیله ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او نشان می دهد.
زمانی که امام حسین (علیه السلام) در کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مناجات خدا مشغول بود و از او درخواست هدایت می نمود، حالت خواب مانندی به او دست داد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب می دید، که او را در آغوش کشیده و بدو می گوید:
حبیبی یا حسین کانی اراک عن قریب مرملا بدمائک مذبوحا به ارض کرب و بلاء من عصابه من امتی و انت مع ذلک عطشان لا تسقی و ظمئان لا تروی و هم مع ذلک یرجون شفاعتی لا انالهم الله شفاعتی یوم القیمه حبیبی یا حسین ان اباک و امک و اخاک قدموا علی و هم مشتاقون الیک و ان لک فی الجنات لدرجات لا تنالها الا بالشهاده. (5)
ای حسین عزیز، گویا ترا می بینم که بزودی در میان خون خود غوطه ور هستی و جماعتی از امت من ترا در سرزمینی بنام کربلا می کشند، در حالی که تشنه ای و به تو آب نمی دهند و با این حال آن جماعت انتظار شفاعت مرا در
قیامت دارند، خداوند آنها را از شفاعت من محروم سازد، ای حسین عزیز! پدر و مادر و برادرت نزد من آمدند و شوق دیدار تو را دارند و برای تو در بهشت درجاتی است که به آنها نایل نمی شوی مگر با شهادت.
امام حسین (علیه السلام) وقتی از خواب بیدار شد، تکلیف خود را در مقابل یزید و حوادث جامعه دانست و تصمیم خود را در اجرای فرامین الهی قطعی نمود، سیدالشهداء داروی مرض جامعه را با استعانت از خدا شناخت و دریافت، زمانیکه مردم از جهاد با زبان و دست و دل عاجز شدند و روح تعهد و مسئولیت پذیری در آنها مرده است، حرکتی سرخ و خونین لازم است تا آنها را از انجماد و دل مردگی نجات دهد و گرد و غبار ظلم و جور را گرمی و زلالیت خون شستشو داده و ریشه ی ظلم و ستم را بسوزاند. نکته مهم این است که خون هر کسی باعث بیداری مردم نمی شود و روح شهامت و جرأت را در آنان نمی دمد و حس تنفر و اعتراض از ظلم را در دلها نمی آفریند بلکه خون پاکترین انسانها لازم است تا تحول و دگرگونی در اجتماع ایجاد نموده و شور و هیجان انقلابی را در آحاد ملت خلق نماید.
امام حسین (علیه السلام) بخوبی دریافت که هیچ خونی پاکتر و مقدس تر از خون خود او نیست که منظور فوق را تأمین کند و هیچ ظالمی سفاکتر و خونخوارتر از یزید نیست که دلهای مردم را از خوف و وحشت لبریز ساخته است و بالاخره هیچ مردمی مرده تر و بی رمق تر از ملت آن عصر نمی باشد. این حقیقتی است که امام حسین (علیه السلام) از آغاز حرکتش به آن رسیده بود و فراز و نشیب های ایجاد شده در فرایند انقلاب عاشورا، هرگز نتوانستند تأخیر یا تأثیری در این حقیقت ایجاد نمایند.
پاسخ امام حسین (علیه السلام) به نامه های مکرر مردم کوفه و فرستادن مسلم بن عقیل به آن دیار نه به این معنا بود که امام (علیه السلام) امیدی به پایداری و استقامت مردم کوفه داشته است، بلکه امام (علیه السلام) می خواهد حجت را بر مردم کوفه تمام کند تا فردا بهانه ای در دست آنها نباشد و نگویند ما آمادگی خود را برای بیعت اعلام کردیم لکن امام دعوت ما را نپذیرفت و از طرفی یقین خود را در انجام یک حماسه ی خونین بالا ببرد. به طوری که وقتی عبیدالله بن زیاد از طرف یزید برای تطمیع مردم کوفه مأمور می شود، تنها با تهدیدات زبانی و مانورهای تبلیغی توانست مردم را در مقابل رعب و وحشت خود تسلیم کند و آنان را از بیعت با حسین بن علی (علیه السلام) منع نماید و این خود بیانگر ذلت و خواری مردم است که تا اعماق جان آنان نفوذ کرده است. وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل و بی وفایی مردم کوفه به امام حسین (علیه السلام) رسید، فرمودند:
الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون. (6)
مردم بندگان دنیا هستند و دین تنها زبانزد آنهاست، مادامی که زندگی (مرفه) دارند (و از نعمتهای فراوان بهره مندند) دین را رعایت می کنند و موقعی که در معرض آزمایش قرار می گیرند و به بلا مبتلا می شوند، (اغلب از مسئولیت شانه خالی می کنند) و عده ی قلیلی در دین ثابت قدم می مانند.
این رخدادها زمینه را برای نهضتی خونین فراهم می کرد و حسین (علیه السلام)
را قدم به قدم بروز حادثه نزدیک می نمود، لذا سیدالشهداء (علیه السلام) همواره از کشته شدن و شهادت دم می زد و سخن از مرگ به میان می آورد و پایان حرکت خویش را شهادت می دانست و هیچ چیز در تصمیم او تأثیر نداشت.
1) نهج البلاغه / حکمت 367.
2) نهج البلاغه / حکمت 366.
3) بحارالانوار / ج 10 / ص 174.
4) بحارالانوار / ج 10 / ص 172.
5) ناسخ التواریخ / حالات سید الشهداء.
6) نفس المهموم / ص 187.