عمر بن سعدـ بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ـ کنار خیمه ها آمد و فریاد کشید: ای اهل بیت حسین! از خیمه ها بیرون آیید! اما آنها به فریادش اعتنایی نکردند.
عمر سعد بار دیگر فریاد کشید: از خیمه ها بیرون بیایید!
زینب علیهاالسلام فرمود: ای عمر! دست از ما بردار!
عمر سعد گفت: ای دختر علی! بیرون بیایید تا شما را اسیر نکنم.
زینب علیهاالسلام فرمود: از خدا بترس و این قدر به ما ستم نکن.
عمر گفت: چاره ای جز اسیر شدن ندارید.
زینب عیهاالسلام فرمود: ما به اختیار خود بیرون نمی آییم.
عمر بن سعد در آن وقت دستور داد، آتش آورده و خیمه ها را آتش زدند! آن گاه بانوان حرم و کودکان با پای برهنه از خیمه ها بیرون آمدند، و به سوی بیابان روی خارهای مغیلان می گریختند، در حالی که دامن دخترکی آتش گرفته بود!
به نقلی دیگر: سپاه عمر بن سعد به طرف خیمه ها روانه شدند، لحظات تلخ و کوبنده ای بود و همه بار مصیبت بر دوش زینب علیهاالسلام! آن هم در شرایطی که هنوز از پیکر شهیدان خون تازه می جوشد!
زینب علیهاالسلام فریاد زد: ای عمر! مقصود سپاه تو از آمدن به خیمه های ما به یغما بردن اسبان و وسایل و زیورآلات است، خودمان می دهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به جانب خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دراز شود.
زینب علیهاالسلام تمام زنان و کودکان را جمع کرد و گفت: هر چه دارید در گوشه ای قرار دهید. زینب خود، لباسی بسیار کهنه و بی ارزش پوشیده بود زنان، هر چه زیورآلات و وسایل داشتند در گوشه ای جمع کردند. گوشواره ها را هم از گوشهایشان درآوردند. حتی فاطمه دختر امام حسین علیه السلام پرسید که آیا می تواند گوشواره هایش را که یادگار حسین علیه السلام است، نگه دارد؟ زینب عیهاالسلام موافقت نکرد؛ زیرا نگران آن بود که مبادا دست نامحرمی به سوی گوشواره اش دراز شود.
زنان و کودکان در گوشه ای حلقه زدند و زینب علیهاالسلام در میان آنان بود. ناگاه فریاد زد: هر کس می خواهد بیاید و وسایل و اسباب دختران علی و فاطمه علیهماالسلام را ببرد!
عده ای از سپاه آمدند و آنچه را بود غارت کردند.(1) اما آیا به این مقدار بسنده کردند؟!
1) مقتل شیخ حر عاملی، به نقل از اول اربعین حضرت سید الشهداء، شهید بزرگوار قاضی طباطبایی، ص 69.